فقط یک گام دیگر مانده تاپای بلند دار
کسی اهسته تر شاید نه محکم تر قدم بگذار
به شدت خسته ام از خود
بیاای جان بی ارزش بیادست از سرم بردار
خدامی داند ای مردم دل چون ساقه گندم
نمی رقصد به جز باگل نمی میمیرد مگرباخاک
خودت بنشین قضاوت کن اگر توجای من بودی
چه می گفتی به این مردم چه میکردی به این دیدار
خدایااگر چه این کفر است پی یک شب ازاین شبها
فقط یک لحظه خودت را جای من بگذار
:: برچسبها:
شعر,
|